۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

سلام عزیزان پیشاپیش نوروز و " سال 1391 " بر شما مبارک باد
برایتان در سال پیشرو سلامتی٬آرامش و تقدیری نیک از ایزد منان آرزومندم.

***

خداوند در آخرین روزهای سال1390 تو را سپاس می گویم
پروردگارا، تو را شکر می کنم....
برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی
... برای تمام روزهای آفتابی
... و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی
وبرای غروبهای آرام و شبهای تاریک وطولانی
تورا شکر می گویم برای سلامتی و بیماری

، برای غمها و شادیهايی که امسال به من عطا کردی
تو را شکر می گویم برای تمام چیزهايی که مدتی به من قرض دادی
و سپس بازپس گرفتی
خدایا، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسان
شکر برای تمام گلها و ستارگان، و عزیزانی که دوستم دارند
خدایا، تو را شکر می گویم برای تنهايیم، برای مسائل و مشکلاتم
برای تردیدها و اشکهایم، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد
تو را شکر می گویم برای تداوم حیات
برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای، برای غذایم و برای برآورده کردن تمام نیازم
.امسال چه چیز در انتظارم است؟
پروردگارا، همان را می خواهم که تو برایم خواسته ای
تنها از تو می خواهم:
آنقدر به من ایمان عطا کنی
تا در هرآنچه بر سر راهم قرار می دهی تو را ببینم و خواستت را.
آنقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم
و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل
عشق نسبت به خودت و آنان که در اطرافم هستند.
پروردگارا، به من بردباری، فروتنی،
و تسلیم و رضا عنایت فرما
خدایا، مرا آن ده که آن به
و آنچه را که نمی دانم چگونه از تو بخواهم
پروردگارا، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا، ذهنی هوشیار
و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم
و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بدیده منت بپذیرم
خدایا، به تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطا کن
و صلح و دوستی و آرامش بر قلوب انسانها حاکم گردان
آمین
این سال هم گذشت و من نیز هر سال با آن گذر می کنم زندگیم لبریز شده
با آدمهایی که از من رد میشن و جز غبار خاطراتشون چیزی از اونها باقی نمی مونه
عادت کردم که دل ببرم و روز بعد از خواب بلند بشم و بگم باز هم می گذره ..... بی خیال
خیلی خسته میشم احساس می کنم دلم شده یه هتل لوکس که فقط باید ناظر باشه
یاد یه شعر افتادم که میگه:
بس که دیوار دلم کوتاه است
هر کس از کوچه تنهای من می گذرد
به هوای سرکی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد...
شدم مصداق این شعر که نمی دونم درست نوشتم یا نه!
تصمیم گرفتم ببخشم کسانی رو که به روحم زخمه ای زدن و خراشی به قلبم کشیدن
می گذرم تا همه از من بگذرند و خدا نگاه تازه ای به من بندازه.
فکر می کنم باید بعضی هارو از ذهنم کلا پاک کنم اینطوری بهتره...آره بهتره...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر